کلمات کلیدی:
وقتی تو نیستی نه هستهای ما چونانکه بایدند
...نه بایدها
مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را
با بغض می خورم
:عمری است لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره می کنم
باشد برای روز مبادا
اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند؟
!شاید امروز نیز روز مبادا باشد
کلمات کلیدی:
بار خدایا
از چه با تو بگویم که تا کنون نگفته ام
از تو چه بخواهم که تا کنون نخواسته ام
با کدامین آبرو به پیشگاهت درآیم
مگر در ملکوتت جایی برای من مانده
سخن دراز است و مجال نیست
بار خدایا
در گوشه گوشه ذهنم تو را می جویم
در جای جای قلبم در پی تو می دوم
افسوس که به تو نمی رسم
افسوس که این خود هستم که تو را نمی جویم
این خود هستم که با صدایی تو را می خوانم که خود نیز نمی شنوم
خدایا
من دراین ویرانکده دنبال چه هستم
از خود بگویم یا از تو
از خود بنالم یا از تو
از خود گله مند باشم یا از تو
از تو که
از خود که
هرچه می دهی چه خوب چه بد سایه منتت را بر من می افزایی
هرچه نمی دهی
هرچه بر من می آید خود کرده ام
چه ظلم ها که به خود روا نداشته ام
چه جفا ها که بر من نکرده ام
باز به سوی تو می آیم
باز از تو مدد می جویم
باز تنها یار رسم تو هستی
خدایا
از من بگذر...
کلمات کلیدی:
میو ه های آرزو، رسیدنی ست
تو چه ساده ای و من ، چه سخت
تو پرنده ای و من ، درخت.
آسمان همیشه مال توست
ابر، زیر بال توست
من ، ولی همیشه گیر کرده ام.
تو به موقع می رسی و من،
سال هاست دیر کرده ام.
***
خوش به حال تو که می پری!
راستی چرا
دوست قدیمی ات _ درخت را _
با خودت نمی بری؟
***
فکر می کنم
توی آسمان
جا برای یک درخت هست.
هیچ کس در بزرگ باغ آفتاب را
روی ما نبست.
یا بیا و تکه ای از آسمان برای من بیار
یا مرا ببر
توی آسمان آبی ات بکار.
***
خواب دیده ام
دست های من
آشیانه تو می شود.
قطره قطره قلب کوچکم
آب و دانه تو می شود.
میوه ام:
سیب سرخ آفتاب.
برگ های تازه ام:
ورق ورق
نور ناب.
***
خواب دیده ام
شب، ستاره ها
از تمام شاخه های من
تاب می خورند.
ریشه های تشنه ام
توی حوض خانه خدا
آب می خورند.
***
من همیشه
خواب دیده ام، ولی ...
راستی ، هیچ فکر کرده ای
یک درخت
توی باغ آسمان
چقدر دیدنی ست!
ریشه های ما اگرچه گیر کرده است
میوه های آرزو، ولی
رسیدنی ست.
کلمات کلیدی:
مردی خواب عجیبی دید . او در عالم رویا دید که نزد فرشتگان رفته و به کارهای آنها نگاه می کند هنگام ورود ، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند ، باز می کنند و آنها را داخل جعبه هایی می گذارند. مرد از فرشتهای پرسید : شما دارید چکار می کنید ؟ ،فرشته در حالیکه داشت نامه ی را باز می کرد ، جواب داد : اینجا بخش دریافت است ، ما دعاها و تقاضاهای مردم زمین را که توسط فرشتگان به ملکوت می رسد به خداوند تحویل می دهیم. مرد کمی جلوتر رفت . باز دسته بزرگ دیگری از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آنها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند، مرد پرسید : شماها چکار می کنید ؟ ، یکی از فرشتگان با عجله گفت : اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمات خداوند را توسط فرشتگان به بندگان زمین می فرستیم. مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته!!مرد با تعجب از فرشته پرسید : شما اینجا چکار می کنی و چرا بیکاری ؟ ،فرشته جواب داد : اینجا بخش تصدیق جواب است . مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب تصدیق دعا بفرستند ولی تنها عده بسیار کمی جواب می دهند . مرد از فرشته پرسید : مردم چگونه می توانند جواب تصدیق دعاهایشان را بفرستند ؟! فرشته پاسخ داد : بسیار ساده است ، فقط کافیست بگویند : <<خدایا ممنونیم>>
کلمات کلیدی: