سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دو تن به خاطر من تباه شدند : دوستى که از اندازه نگاه نداشت و دشمنى که بغض مرا در دل کاشت . [نهج البلاغه]

یادته یه روز ابری داشت بارون می یومد


صدای شرشر بارون از تو ناودون می یومد


طنین زمزمه تو نرم و آروم می یومد


ندای قلب منم خیلی آسون می یومد


چهره ناز توام خیلی پر نور می یومد


اشکای چشم منم چه دون دون می یومد


گرمی عشقمونم از این سو اون سو می یومد


نمی گم که بی صدا آخه بارون می یومد


غمی که توی دلم بود داشت بیرون می یومد


سردی فاصله ها می رفت دیگه نور می یومد


صدای خنده ما از تو دالون می یومد


می گن از اونروز دیگه بارون نیومد


بوی نم شرشر ناودون نیومد


دیگه هیچوقت مثل ما لیلی و مجنون نیومد


جمله دوستت دارم طفلی با زور می یومد


صدای قاصدکا از تو زندون می یومد


ولی عصرا صدایی از اونور کوه می یومد


صدای قلبای ما هنوز آرووم می یومد


ولی بارون نیومد...


دیگه بارون نیومد...


دیگه هیچوقت مثل ما لیلی و مجنون نیومد...


جمله دوستت دارم طــــفلی با زور می یومد


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط 87/6/18:: 11:56 صبح     |     () نظر