اون روزا ما دلي داشتيم
واسه مردن جوني داشتيم
واسه مردن كسي بوديم،كاري داشتيم
پاييز و بهاري داشتيم
تو سرا ما سري داشتيم
عشقي و دلبري داشتيم
اون روزا ما دلي داشتيم
.
.
.
.
.
كسي امد كه حرف عشق و با ما زد
دل ترسوي ما هم دل به دريا زد
به يك درياي طوفاني،دل ما رفته مهماني
چه دوره ساحلش، از دور پيدا نيست
يه عمري راه و در قدرت ما نيست
بايد پارو نزد وا داد،بايد دل رو به دريا داد
خودش مي بردت هر جا دلش خواست
به هر جا برد بدون ساحل همون جاست
به اميدي كه ساحل داره اين دريا
به اميدي كه اروم ميشه تا فردا
به اميدي كه اين دريا فقط شاه ماهي داره
به عشقي كه نمي بيني شباشو بي ستاره
دل ما رفته مهماني به يك درياي طوفاني
بايد پارو نزد وا داد،بايد دل رو به دريا داد
.
.
.
.
.