نام تو رو آورده ام دارم عبادت ميکنمگرد نگاهت گشته ام دارم زيارت ميکنمدستت به دست ديگري از اين گذشته کار من اما نمي دانم چرا دارم حسادت ميکنمگفتي دلم را بعد از اين دست کس ديگر دهم شايد تو با خود گفته اي دارم اطاعت ميکنمرفتم کنار پنجره ديدم تو را با ....بگذريم چيزي نديدم اين چنين دارم رعايت ميکنم من عاشق چشم تو ام تو مبتلاي ديگري دارم به تقدير خودم چنديست عادت ميکنمتو التماسم مي کني جوري فراموشت کنمبا التماس ولي تو را به خانه دعوت ميکنم گفتي محبت کن برو باشد خداحافظ ولي رفتم که تو باور کني دارم محبت ميکنم
سلام محمد عزيز
که هر چه مي گذرد مطالبت زيباتر و زيباتر ميشه.
راست ميگي...
کاش ادم ها محبت رو مي فهميدن.اين كه كسي قدر محبت رو بدونه يه ارزوي محال براشون نبود ...
واقعا كه از دل من نوشتي....